!!! تنهاترین عاشق !!!

نیا باران,زمین جای قشنگی نیست...!

تنهاترین عاشق

به سراغ من اگر می‌آیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.

روی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح       
به سر تپه معراج شقایق رفتند.

پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:         
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،         
زنگ باران به صدا می‌آید.         

آدم این‌جا تنهاست         
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.         

به سراغ من اگر می‌آیید،         
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد         
چینی نازک تنهایی من.

سهراب سپهری(عاشقانه ها) 

[ چهار شنبهبرچسب:عاشقانه,من,تنهایی,سراغ,شقایق,معراج,

] [ 7:31 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

وقتي ميدانيم كسي با دل وجان دوستمان دارد....و نفسها وصداونگاهمان در روح وجانش ريشه دوانده،به بازيش ميگيريم هرچه او عاشق تر،ما سرخوش تر،هرچه او دل نازك تر، ما بي رحم تر،تقصيرازمانيست،تمامي قصه هاي عاشقانه اينگونه به گوشمان خوانده شده اند

[ دو شنبهبرچسب:دل,جان,دوست داشتن,عشق,قصه,عاشقانه,

] [ 4:38 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

تورا به یاد آن روز ، تورا به یاد گلبرگ های خشک آن روز خشکیده ، تورا به روز اول بار

دیدنت ، تورا به اولین نگاه عاشقانه ، تورا به یاد باران روز نیامده ات ، تورا به تنهایی

روز رفتنت ، تورا به باران روز برگشتنت ، تنهایم مگذار دیگر

[ شنبهبرچسب:تو,یاد,نگاه,عاشقانه,دیدن,

] [ 6:37 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

و این زمین . . .

و این زمین پر از صدای حرکت پاهای مردمی است که

همچنان که تو را می بوسند ، در ذهن خود ، طناب دار تو را می بافند

صادقانه دروغ می گویند و عاشقانه خیانت می ورزند . . .


 

 

[ چهار شنبهبرچسب:زمین,خیانت,صادقانه,عاشقانه,ذهن,طناب دار,

] [ 9:2 قبل از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

پر مي شوم ، پر می شوم ، پر می شوم….

و که می داند که پرشدن یعنی چه ؟

پر شدن یک انسان خالي یعنی چه؟

بارش بارانی تندر آسا ، صاعقه زن ، با قطره های سرد و  درشت بر کشتزاری تشنه ، زرد و خشک که در کویری سوخته و ساکت عمری درانتظار باران سر به آسمان برداشته است،

چه حادثه ای است؟

که می داند؟

که می داند ؟ که می داند؟

من  می دانم مهراوه !

من می دانم ای باران تند بهاری !

ای ابر باران خیز اسفندی که دامن پر از بهارت را ناگاه بر سرم افشاندی !

ای ابر سفید سبکبال اسفندی که ندانستم از کدامین افق آمدی؟

از کدامین دریا به نیروی آفتاب دوست داشتن بر خواستی

و بر بالای سرم چتر سپید مهر افراشتی

و با ناز انگشتان بارانت آن تک درخت خشک بی برگ و باری که از قلب تافته ی کویری ساکت و سوخته قامت کشیده بود و سر به دوزخ برداشته بود باغش کردی

و در همه ی جنگل های زمین طاق!

من میدانم مهراوه ی من ! من و…. تو نمی دانی و تو نمی توانی دانست

که تو گل نازی که در گلخانه رو ئیده ای

و من می دانم که در طوفان روئیده ام

که سیلی ها خورده ام از باد و تبر ها خورده ام از هیزم شکنان ،

که روئیده کویرم و تنها و تنهای تنها…..

 

سالها پیش دل من که به عشق ایمان داشت

تا نغمه ی جانبخش تو از دور شنید

اندرین مزرع آفت زده ی شوم حیات

شاخ امیدی کاشت

چشم بر راه تو بودم که تو کی می آیی

بر سر شاخه ی سرسبز امید دل من

که تو کی می خوانی….

(دكتر علي شريعتي)


ادامه مطلب

[ پنج شنبهبرچسب:عاشقانه,عاشقانه ها,

] [ 11:28 قبل از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه