!!! تنهاترین عاشق !!!

نیا باران,زمین جای قشنگی نیست...!


 
تا حالا شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …

 

پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

 

[ جمعهبرچسب:دل,تنهایی,احساس,خدا,درد,حرف,سبک,

] [ 5:4 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

 

 

این روزا قسم خوردن انگاری  شده یه راهکار شده . .

 

واسه اینکه راحت طرفو قانع کنن یا از ادامه ی یه بحث جلوگیری کنن زود قسم میخورن . . .

 

 

قسم خوردن شده ورد زبون بعضیا

 

 

خدا تو وجودتون عقل و شعور قرار داده چرا سر هر چیزی قسم میخورین  . . .

 

 

 

 

ماشالله الان که  از جون همه هم مایه میذارن بعضیا . . .

واسه دروغاشون قسم میخورن و  واسه حقیقتا از جون دیگران مایه میذارن  . . .

 

حرفم اینه که الکی و برای هر چیزی قسم نخورین . .

 * به خدا . . . *

 

اگه یه نفر با دلیل و استدلالتون حرفتونو قبول کنه ارزشش براتون بیشتره یا با دو کلمه که تو قسم خوردن خلاصه میشه؟

چرا سعی نمیکینن با صحبت خودتونو اثبات کنین؟


[ جمعهبرچسب:خدا,قسم,دروغ,عقل,شعور,برهان,حقیقت,

] [ 12:13 قبل از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

تنهاترین عاشق

خــــدایا
همه از تو می خواهند ، بدهی
من از تو می خواهم ، بگیری
خـــــدایا
این همه حس دلتنگی را از من بگیر...

[ جمعهبرچسب:خدا,من,تو,دلتنگی,

] [ 4:19 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.
پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه  سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.
در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد،
انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

[ جمعهبرچسب:شب,پسرک,کریسمس,نگاه,خدا,برف,

] [ 10:43 قبل از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

من خدا را دارم.

کوله بارم بر دوش.

سفری می باید. سفری بی همراه .

گم شدن تا ته تنهایی محض…

سازکم با من گفت:هر کجا ترسیدی ! از سفر لرزیدی.

تو بگو از ته دل: من خدا را دارم…من خدا را دارم

من و سازم چندیست… که فقط با اوئیم…

[ پنج شنبهبرچسب:خدا,کوله بار,دوش,ساز,سفر,

] [ 7:43 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

[ شنبهبرچسب:خدا,دل,غم,دوست,دست,شکسته,

] [ 6:45 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه